دیریست دلم مردهدر مسجد چشمانتبرخیز به مهمانیبا خنده پنهانتدیریست که من بی تویک مرده بیجانمدر خلوت و تنهاییبی تاب و پریشانمدیریست که پروانهلبخند نزد بر یاسگنجشک نمی خواندبر شکوفه گیلاسدیریست که در سینهیک ستاره می سوزددیدگان غمگین رادر راه تو می دوزددیریست که در کوچهجا پای تو پیدا نیستپاییز و بهارش راچشمی به تماشا نیستمن در خم این کوچهیک بنفشه می کارمبگذار که این گل رادر دست تو بگذارمبگذار شبم با توبا نور بیامیزدبگذار که دست منبر گردنت آویزدای رفته سفر بر گرد!این خواهش بیجا نیست
هرچند تو دیگر تمنای من را نمیشنوی
یا شاید...
KINGSEDA - COM